نویسندگان: سورش پرابو، شوبیت ماتور(سورش پرابو وزیر کابینه سابق در دولت هند و شوبیت ماتور معاون دانشگاه ریشیهود )
در چشمانداز معاصر آموزش عالی، دانشگاههای خصوصی هند توسط شبکهای از محدودیتهای نظارتی منسوخ و محدودکننده خفه میشوند. این مقررات که دههها پیش وضع شدهاند، در دورهای طراحی شده بودند که دولت به دنبال حفظ نظارت دقیق بر مؤسسات خصوصی و محافظت از منافع دانشجویان در برابر استثمار بود. با این حال، با تکامل سریع بخش آموزش عالی، همین مقررات به موانعی برای نوآوری تبدیل شدهاند. زمان آن رسیده است که سیاستگذاران نیاز به رهاسازی دانشگاههای خصوصی را تشخیص دهند و به آنها خودمختاری لازم برای نوآوری، پاسخگویی به نیازهای صنعت و ارائه مهارتهای مورد نیاز دانشجویان برای حرکت در دنیای به سرعت در حال تغییر را بدهند.
شبکهای از نهادهای نظارتی
اولین مانع بزرگ پیش روی دانشگاههای خصوصی، تعدد نهادهای نظارتی است. برای مثال، یک برنامه BTech که توسط یک دانشگاه اجرا میشود، باید از استانداردهای تعیین شده توسط کمیسیون کمکهای مالی دانشگاه (UGC) و شورای سراسری آموزش فنی (AICTE) و بخش آموزش عالی ایالت، که هر کدام مجموعهای از الزامات خاص خود را دارند، پیروی کند. این تعدد مقررات منجر به ناهماهنگی میشود. نتیجه، چارچوب گیجکنندهای است که انعطافپذیری و سازگاری دانشگاهها را مختل میکند و مانع از ارائه دورههای پویا میشود که نیازهای بازار کار به سرعت در حال تکامل امروز را برآورده میکنند.
اعتبارسنجی یکی دیگر از زمینههای حیاتی است که چارچوب نظارتی در آن کوتاهی میکند. فقدان نهادهای اعتبارسنجی متنوع - شورای ملی ارزیابی و اعتباربخشی (NAAC) تنها نهاد موجود است - توانایی دانشگاهها را برای تمایز خود بر اساس نقاط قوت منحصر به فردشان محدود میکند. فرآیند اعتبارسنجی فعلی به شدت ورودیمحور است، نه اینکه بر نتایجی که برای دانشجویان بیشترین اهمیت را دارند، مانند تجربیات یادگیری، استخدام فارغالتحصیلان و مهارتهای مرتبط با صنعت، تمرکز کند.
یکی از زمینههای مهم نگرانی، قوانین سختگیرانه صلاحیت و استخدام اعضای هیئت علمی است. در حالی که حفظ استانداردهای علمی مهم است، این مقررات فضای کمی برای انعطافپذیری در استخدام باقی میگذارند. مدل "استاد تمرین" به برخی از متخصصان صنعت اجازه تدریس میدهد، اما تعداد آنها به ۲۰ درصد محدود شده است که به شدت توانایی دانشگاهها را برای جذب تخصص دنیای واقعی محدود میکند. اجازه تصمیمگیری در مورد صلاحیتهای اعضای هیئت علمی به مؤسسه - به جای تحمیل معیارهای آکادمیک سختگیرانه - دانشگاهها را قادر میسازد تا کادر آموزشیای را ایجاد کنند که هم از نظر آکادمیک موفق و هم از نظر صنعت آگاه باشند.
محدودیتهای زمین
به همین ترتیب، هنجارهای زمین و زیرساختها مانعی ایجاد میکنند. دانشگاهها باید الزامات خاصی در مورد اندازه زمین و زیرساختها داشته باشند که بسیاری از آنها نه تنها از نظر مالی 부담آور هستند، بلکه در مناطق شهری نیز غیرعملی هستند، جایی که اعضای هیئت علمی برتر و خانوادههایشان ترجیح میدهند در محلههای خوب با مدارس با کیفیت زندگی کنند. هزینههای بالای مرتبط با کسب زمین در چنین مناطقی اغلب توانایی دانشگاهها را برای سرمایهگذاری در بهبود کیفیت علمی و تحقیق محدود میکند.
دانشگاههای خصوصی در مورد تأییدیههای پذیرش دانشجو نیز محدود هستند. نهادهای نظارتی تعیین میکنند که چه تعداد دانشجو میتواند در یک برنامه پذیرفته شود و توانایی مؤسسات را برای گسترش بر اساس تقاضا محدود میکند. دانشگاهها باید آزاد باشند که تعداد پذیرش را بر اساس واقعیتهای بازار تعیین کنند.
مقررات مربوط به برنامههای آموزشی خارج از دانشگاه و آموزش از راه دور نیز نوآوری را بیشتر خفه میکند. دانشگاههایی که مایل به ارائه دورههایی در خارج از پردیسهای اصلی خود یا در قالبهای جایگزین هستند، با موانع نظارتی اضافی مواجه میشوند که توانایی آنها را برای پاسخگویی به نیازهای متنوع دانشجویان محدود میکند. برای مثال، برنامههای کارآفرینی را میتوان به طور مؤثر در پردیسهای اجارهای در مراکز شهری مانند گورگرام آموزش داد، به جای اینکه به مناطق روستایی یا حومهای محدود شوند. محدودیتهای جغرافیایی اعمال شده بر برنامههای آموزش از راه دور نیز توانایی دانشگاهها را برای دسترسی به گروه بزرگتر و متنوعتر از دانشجویان محدود میکند.
فشارهای اداری
الزامات نظارت و گزارشدهی مداوم از سوی نهادهای نظارتی مختلف نیز لایهای از بار اداری را اضافه میکند. دانشگاهها مجبور به ارسال دادهها به نهادهای متعدد، از جمله بررسی سراسری آموزش عالی (AISHE) و دولتهای ایالتی هستند که منابع ارزشمند را از اولویتهای آموزشی منحرف میکند.
سایر مقررات، مانند قوانین سختگیرانه استخدام و ارتقاء اعضای هیئت علمی، عوامل مهمی مانند کیفیت تدریس، بازخورد از دانشجویان و تأثیر دنیای واقعی را در نظر نمیگیرند. این معیارهای ایستا، که به سمت نشریات و نظارت بر دکترا گرایش دارند، باید با معیارهای عملکرد پویاتر تکمیل شوند و به دانشگاهها اجازه دهند اعضای هیئت علمی را که در کلاس درس نوآور و تأثیرگذار هستند، پاداش دهند.
چارچوب فعلی برای رتبهبندی دانشگاهها نیز یک رویکرد یکسان را تحمیل میکند. رتبهبندیها اغلب بر اساس معیارهای سختگیرانهای هستند که تنوع مدلهای دانشگاهی را تشخیص نمیدهند. برای مثال، یک دانشگاه متمرکز بر تدریس، که ممکن است آموزش عالی را بر تحقیق اولویت دهد، در رتبهبندیهایی که تحقیق را در اولویت قرار میدهند، در موقعیت نامناسبی قرار میگیرد. این امر منجر به تعصب علیه دانشگاههایی میشود که با الگوی سنتی تحقیقمحور مطابقت ندارند و بیشتر نوآوری در بخش آموزش عالی را دلسرد میکند.
تعصب علیه دانشگاههای خصوصی
در نهایت، یک تعصب قابل توجه علیه دانشگاههای خصوصی، به ویژه از نظر بودجه و دسترسی به منابع وجود دارد. طرحهای دولتی مانند آژانس تأمین مالی آموزش عالی (HEFA) اغلب به سمت مؤسسات دولتی گرایش دارند و دانشگاههای خصوصی را در موقعیت نامناسبی قرار میدهند. زمین بازی برابر از نظر دسترسی به بودجه و منابع برای پرورش یک اکوسیستم آموزش عالی رقابتی و نوآورانه بسیار مهم است.
برای پرورش نوع نوآوری مخربی که هند به شدت به آن نیاز دارد، ضروری است که سیاستگذاران چارچوب نظارتی حاکم بر دانشگاههای خصوصی را دوباره بررسی کنند. سیستم فعلی که در دورهای از گذشته تصور شده است، برای پاسخگویی به چالشها و فرصتهای قرن بیست و یکم نامناسب است. اکنون، بیش از هر زمان دیگری، دانشگاههای خصوصی هند به آزادی برای تکامل و پیشرو بودن در شکلدهی آینده نیاز دارند.
https://www.ndtv.com/opinion/how-outdated-laws-are-stifling-indias-private-universities-7623703
نظر شما